تفسیر به عنوان مهمترین رویکرد عالمانه به قرآن کریم از پیشینه دراز و کهن، در تاریخ اسلام برخوردار است.اگر بگوییم با نزول آیات قرآن همزاد بوده است، سخن به گزاف نگفتهایم.
قرآن به مثابه سنگ زیرین بنای تفکر مسلمانان و مهمترین سرچشمه افکار و اندیشهها و آموزههای اسلامی، هماره مورد توحه مسلمانان و اندیشمندان آنان بوده و به سبب اهتمام و مساعی بلیغ آنان در فهم معانی قرآن، آثاری اعم از مقاله و رساله و کتاب، بالغ بر بیست هزار مدخل پیرامون قرآن پدید آمد.و این همه غیر از نوشتارهای گرانسنگ و پر ارجی است که مفسران در حیطه تفسیر نگاشتهاند.
در طول تاریخ تفسیر قرآن، بیش از ده هزار تفسیر در گونههای مختلف و در مجلدات بسیار بر وحینامه الهی نوشته شده است.مصطفی رافعی در کتاب اعجاز القرآن مینویسد:«از آغاز تاریخ تا به حال در همه تاریخ عالم کتابی شناخته نشده است که به اندازه قرآن با نزدیک به آن شرح و تفسیر بر آن نگاشته یا تألیف و تصنیف دربارهاش شده باشد مثلا ابو علی اسواری قرآن را به تواریخ و سیر و وجود تألیفات تفسیر کرد؛او از سوره
بقره شروع کرد و 36 سال در این کار پی در پی کوشید تا مرد و این سوره به آخر نرسید. صاحب کشف الظنون برخی از تفاسیری را که تا زمان او نوشته شده یاد کرده و تا سیصد و چند تفسیر نام برده و گفته است:بعضی از اینها در چندین مجلد است که گاهی عدد مجلدات از صد تجاوز میکند.و از جمله ابوبکر ادفوی(ف.338 ه.ق.)تفسیر الاستغناء را در صد جلد نوشته است ارنست رنان به مدرکی دست یافته که در یکی از کتابخانههای اسلامی اندلس که مسیحیان آن را آتش زدهاند وجود داشته تفسیری در سیصد مجلد بوده است.و شعراتی نیز د رکتاب المنن تفسیری را در یکهزار جلد نام برده است...»1
واضح است که کثرت تفاسیر و انبوهی آن حکایت از عنایت فزونتر از حد مسلمانان به این کتیبه ماندگار و جاودانه دارد، صحیفهای که سطرهای آن خط مشی حرکت آحاد بشر به سوی مأوای ماناست، و نیز فراوانی تفاسیر، همچنین سهم بزرگی در پویای و بالندگی و تکامل دانش مسلمین، داشته است.در سدههای اولین نزول وحی، تفسیر به شکلی بسیط و در محدوده تبیین الفاظ و مستند به مؤثورات و اخبار آغاز گردید و در ادامه، بتدریج از گستردگی و تطورات و دگرگونیهای عمیق برخوردار گردید و به کمال رسید و به عنوان یک جریان و دانش خاص در حوزه اندیشه و معارف اسلامی پای گرفت.
در پهنه تفسیر، تحولات ژرفی از آغاز تا کنون صورت گرفته است و نحوه نگرش تفسیر نگاران به وحی ربوبی و نبشتار و هاج الهی و ابعاد فراخ آن و بنیه معرفتی و اختلاف عصر و مذاقشان در این تحول سهیم بوده است.
از حیث زمانی، قرن چهاردهم که قرن بازگشت به قرآن و نهضت عظیم تفسیرنگاری که بارزترین مشخصه رنسانس اسلامی میباشد نام گرفته است، از ویژگی و جایگاهی بلند برخوردار است و در بازشناسی تحولات مربوط به تفسیرنویسی مسکانت ارجمندی را دارا میباشد.
بحث از تطورات تفسیری از ابتدا تا به حال و چگونگی شکلگیری آن و همچنین بررسی مدارس و اسالیب و مکتبها و مشربها و نیز جریانهای گونهگون تفسیری و شناسایی تفاسیر و صاحبان آن و طبقات و مناهج مفسران، کاری بزرگ را خواهان است و ما برآنیم که با مدد الهی در سلسله مقالاتی در حد توان، سیری نه چندان گذرا و شتابزده، در این دانش داشته باشیم.بنابر این ناگزیر خواهیم بود که ابتدا به پیدایش و ظهور آن نگاهی بیفکنیم تا بلوغ آن را در دو سده اخیر نمایانگر سازیم گر چه این گام نخستین نیست و بسیاری-که سعیشان مشکور باد-در این عرصه قدم گذاردهاند و باید معترف بود که به غایت نرسیده ایسنا ماندهاند و این مقوله را ناتمام رها کردهاند.معتقدیم که در این میدان گامها را آهسته باید برداشت تا پیوسته فروغ شگرف این تنزیل نوربخش، رهنمون روشن راهمان باشد.ان شاء الله
پیامبر اسلام به عنوان مبلغ رسالات الهی، موظف به تبیین و پرده بر گرفتن از محتوای آن دسته از آیات قرآنی بود که غموض و پیچیدگی در معنا را در برداشت.الفاظ پوشیده بیانی که حتی«زبان شناسان کارآمد تازی»از درک دقایق و مفاهیم و مقاصد آن ناتوان بودند، تعابیری که نیروی دراکه کسی به آفاق گسترده معانیاش نمیتوانست اوج گیرد و پیامبر اسلام به عنوان مبلغ رسالات الهی، موظف به تبیین
و پرده بر گرفتن از محتوای آن دسته از آیات قرآن بود که غموض و پیچیدگی در معنا را در بر داشت
واژههایی که فهم آدمی به محتوای جلیل آن احاطهای نداشت و این رسول خدا بود که با فرمان ربوبی«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(نحل/44)گام نخست را در عرصه عریض و فروزان تفسیر گذاشت و وظیفه بیانگری و توضیح را به دوش گرفت و آنچه که از مجمل و متشابه، ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، عام و خاص و جزئیات احکام و چگونگیها و دیگر مسایل قرآنی، نیاز به شرح و تبیین داشت، به تفسیر آنها و در نتیجه به تنویر عقول و افکار پرداخت و این تبیین، رسا و در خور فهم همگان بود.
سیوطی در الاتقان 248 مورد از تفاسیر منقول پیامبر را گرد آورده است که به ترتیب از سوره بقره تا پایان قرآن، برخی از آیات توسط آن حضرت تفسیر شده است.وی میگوید:«در میان این روایات حسن، ضعیف، مرسل وجود دارد» 2 .اینک به چند نمونه از تفاسیر منسوب به پیامبر اشاره میکنیم:
ابن مسعود گوید:وقتی آیه«الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم»(انعام/82)نازل شده، کار بر مردم دشوار گشت.به رسول خدا(ص)گفتند:کدامیک از ما بر خودش ظلم نمیکند؟فرمود:معنای این آیه آنچنان که شما گمان میبرید نیست.مگر نشنیدهاید که بنده صالح خدا گفته است:«ان الشرک لظلم عظیم»(لقمان/13). بنابر این منظور از«ظلم»شرکاست.(از این روایت و نظیر آن چنین استفاده میشود که پیامبر(ص)پایهگذار روش تفسیری آیه به آیه میباشد و این شیوه در سدههای بعد به اوج خود رسید).همچنین نیز پیامبر(ص)در سوره اخلاص«المغضوب علیهم»را به«یهود» و«الضالین»را به«نصاری»تفسیر فرموده است:«ان المغضوب علیهم هم الیهود و ان الضالین هم النصاری»، آن حضرت همچنین«نحر»را در سوره کوثر به«استکانة» که در آیه 76 سوره مؤمنون«فما استکانوا الربهم و ما یتفرعون»آمده تفسیر فرموده است 3 ...
پس از ارتحال رسول اکرم(ص)نیاز به شرح و بسط و باز فهمی برخی آیات برای مسلمانان محسوس بود و جمعی از فرهیختگان صحابه که در درک مفاهیم قرآن بیش از دیگران توانایی داشتند و از سرچشمه صافی و فیضان رسول خدا سیراب گشته بودند، بدین مهم پرداختند و به عنوان مراجعی صالح و شاخص در تفسیر و تبیین آیات الهی شناخته شدند که مشهورترین آنان عبارتند از:
علی بن ابیطالب، ابن عباس، ابن مسعود، ابن بن کعب بن قیس انصاری که این سه تن به شاگردی و درک حضور علی(ع)مفتخر بودند.ذهبی گوید:«گر چه مفسرین از صحابه را تا ده تن نام بردهاند لکن بجز این چهار نفر، از دیگران چندان تفسیر قابل توجهی نقل نشده است» 4 .و کسانی نیز چون زید بن ثابت، ابو موسی اشعری، عبد الله بن زبیر در تفسیر نامآور بودند.همچنین انس، ابو هریره، عبد الله بن عمر، جابر بن عبد الله انصاری، ابو سعید خدری، عبد الله بن عمرو بن عاص، عویمر بن عامر خزرجی و عایضه را برخی جزو این گروه به شمار میآورند.سیوطی میگوید:«از عدهای از صحابه اندکی تفسیر رسیده است، مانند:انس، ابو هریره، ابن عمر، جابر و ابو موسی اشعری و همچنین از عبد الله بن عمر و بن العاص، مطالبی مربوط به قصص و اخبار و آخرت و مانند اینها رسیده است 5 .
ابن مسعود میگوید:«قرآن بر هفت حرف نازل شد و هیچ حرف آن نیست مگر این که ظاهر و باطنی دارد و به درستی که علی[ع]علم ظاهر و باطن را دارد» 6 .
مقام تفسیری علی(ع)و جایگاه بلند او در این دانش، بسی ارجمند است.وی نخستین کسی است که به امر رسول خدا(ص)به جمعآوری قرآن و پس از وی به تفسیرآن پرداخته است.سیوطی از این حجر نقل میکند که علی(ع)پس از رحلت پیامبر(ص)، قرآن را به حسب ترتیب نزولی جمعآوری کرد.و محمد بن سیرین گفته است:«اگر دسترسی به این کتاب میداشتم، علی و دانش فراوانی از آن بهره میبردم 7 او مرجع عظیم صحابه در فهم معضلات و مسایل دشوار علمی، عالمترین اصحاب پیغمبر در فهم قرآن، واقف به اسرار و رموز و معانی آن و در گستره وسیعی آگاه به اسباب نزول و تفسیر و تأویل قرآن بوده است.این سخن ذهبی است که در مکانت تفسیری علی(ع)میگوید:«جمع علی رضی الله عنه الی مهارته فی القضاء و الفتوی، علمه بکتاب الله و فهمه لاسراره و خفی معانیه فکان اعلم الصحابه بمواقع التنزیل و معرفة التأویل» 8 همو در التفسیر و المفسرون مینویسد:«از عطاء ابن ابی ریاح پرسیدند که در میان اصحاب محمد(ص)عالمتر از علی(ع)وجود داشته است؟گفت: به خدا سوگند که عالمتر از او نمیشناسم 9 ».زرکشی گوید:سرآمد صحابه در تفسیر علی میباشد 10 وی از ابن عطیه نقل میکند که علی(ع)بزرگترین مفسری است که مورد تأیید همگان است سیوطی در الاتقان مینویسید که علی فرموده:«آیتی نیست که نازل شده باشد و من ندانم که کجا و کی آمده؛چون خداوند به من قلبی اندیشمند و زیانی جویا و پرسان، موهبت کرده است.به خدا سوگند آیهای نیست که فرود آمده باشد و من ندانم که شب نازل شده است یا به روز، در بیابان نزولش بوده است یا به کوهساران 11 همو م گوید:«خلفاء اربعه اولین مفسران قرآن هستند که روایات سه تن بسیار اندک است و اما آنچه از علی(ع)نقل شده بسیار است» 12 .اندیشمندان عامه علی(ع)را «صدر المفسرین»لقب نهادهاند و در کتب شیعی به«کلام الله الناطق»شهره است.او قرآن مجسم است؛چون قرآن پیکر گیرد جز علی(ع)را برازنده نخواهد بود.
علی(ع)هزاران باب علم از پیامبر قرار گرفت که منبع همه آنها علوم قرآن بود. حضرتش میفرماید:«من هر شب و روز پیش پیامبر بودم.گاه من به خانه او میرفتم و گاه او به خانه من میآمد.هر جا بود با او بودم.چون میپرسیدم جواب میداد و چون ساکت میشدم، سخن آغا میکرد» 13 .سعید بن جبیر، بزرگ مفسر تابعی شیعی میگوید:چیزی که از علی برای ما محرز میشد، از آن عدول نمیکردیم» 14 . ابن عباس گوید:«او از سر شب تا پایان در مورد باء بسم لله به من شرح و توضیح داد» 15 .ابن ابی حمزه از علی(ع)روایت میکند که حضرت میفرماید:«اگر خواسته باشم هفتاد شتر از تفسیر ام القرآن(سوره حمد)بار کنم، این را انجام خواهم داد 16 .منزلت علمی او را از کلام خودش بشنویم که میفرماید:«چشمه خرد از کوهسار وجودم سرازیر است و بال هیچ پرواز کنندهای به اوج کمالات من نخواهد رسید». 17 چکیده سخن در این چکامه کوتاه آن است که او«تبیین و تمامت هستی است»و این نکته بدیهی نیازمند توضیح افزونتر نیست.
علی(ع):«ابن عباس کانما ینظر الی الغیب من ستر رقیق»؛گویا ابن عباس به مسائل نادیده، از ورای پوشش نازکی مینگرد. 18
عبد الله بن عباس، از بزرگترین و با فرهنگترین و قرآنشناسترین صحابه رسول خداست.وی سه سال پیش از هرجت، در شعب ابوطالب به هنگام محاصره اقتصادی پیامبر و یارانش زاده شد و آن حضرت با آب دهان خود کام او را برداشت و از همان کودکی به خانه رسول گرامی اسلام آمد و شد داشت و پیوسته ملازم و مصاحب آن بزرگ بود.در حجة الوداع همراه آن جناب بود و به هنگام رحلت نبی اعظم سیزده ساله بود. گفته است:«آنچه از تفسیر قرآن دریافت نمودهام از علی بن ابیطالب است». 19 امام زرکشی میگوید:«پس زا علی بیشترین تفسیر از آن ابن عباس است که وی از علی اخذ کرده است» 20 .ارادتش به مولا بر همگان روشن بود و از دریای علم آن حضرت جرعهها نوشیده بود.این سخن خود اوست که:«آنچه علی(ع)بیان و گزارش فرمود بتمامه دریافتم و سپس به این نتیجه رسیدم که علم و آگاهی من نسبت به دانش علی همچون برکه آبی در کنار دریاست 21 ».همو در جایی دیگر میگوید:«دانش من و علم اصحاب و یاران پیامبر در جنب علم علی، بسان قطره آبی است کنار هفت دریا 22 . پیامبر درباره وی دعا کرد و فرمود:«اللهم فقهه فی الدین و علمه التأویل 23 ».
وی حافظه بینهایت قویی داشت و به دلیل فزونی و گستردگی دانش و تنوع معلومات و تفنن در علوم و معارف عصر خود به«بحر»موسوم گشت.به مواطن نزول آیات و تاریخ تشریع احکام و اسباب نزول آشنایی داشت و از نظر احاطه به زبان و ادبیات عرب در عصر خود کم نظیر بود.آیهای در قرآن وجود نداشت که آن را تفسیر نکرده باشد.از ناحیه پیامبر و دیگران به:ترمان القرآن، فارس القرآن، حبر الامه، رئیس المفسرین، و شیخ المفسرین ستوده شده است.مایههای علمی وی در تفسیر، از آبشخور بیت رسالت، سرچشمه میگرفت.به تفسیر عشق میورزید.و سخن«مجاهد»گواه این مدعاست که گوید:«آنگاه که ابن عباس به تفسیر آیهای از قرآن میپرداخت در رخسارش نوری را مشاهده میکردم 24 »رأیش بر آراء دیگر صحابه مقدم بود و در صورتی که تفسیر صحابه باعث گردید که تابعین به گرد او حلقه زنند و در نتیجه، در میان آنان مکتبی در تفسیر به وجود آمد که صرفا از آرای وی مدد میگرفت.این مکتب در مکه بروز کرد و آنچنان رو به گسترش نهاد که اکثر بلاد اسلامی را تحت پوشش خود قرار داد. ابن تمیمه مینویسد:«عالمترین مردم به تفسیر قرآن اهل مکه بودند؛زیرا آنان یاران ابن عباس و از شاگردان او هستند 25 ».آثاری بدو منسوب است از جمله تفسیری به نام تنویر المقیاس.وی به سا68 ه.ق در حالی که این جملات بر زبانش جاری بود به جاودانه سرای شتافت«اللهم انی اتقرب الیک بمحمد و آل محمد، اللهم انی اتقرب الیک بولایة الشیخ علی بن ابیطالب 26 ».
علی(ع)فرمود:«ابن مسعود قرآن و سنت را دانست.سپس دانش خود را به نهایت رساند و به همین جهت از نظر علمی به حد کفایت رسید» 27
عبد الله بن مسعود از بزرگان صحابه پیامبر و از دوازده نفری است که به ولایت خاندان رسول خد در زمان صحابه مفتخر بوده است.به روایت ابو نعمی اصفهانی او ششمین کسی است که اسلام آورد و از این رو او را«سادس سته»میگفتند.در همه غزوات رسول خدا حاضر بود، و گویند که ابوجهل به دست وی کشته شد.پیغمبر به فضیلت و علو منزلت وی گواهی داده است.او یکی از«عشره مبشره»است که وعده بهشت گرفتهاند.علی(ع)از دیدار شاگردان او شاد میگشت و بر او رحمت میفرستاد و او را به دانش و صدق میستود.وی حافظ قرآن و نخستین کسی بود که قرآن را با صدای بلند در مکه تلاوت کرد.سخت مورد توجه پیامبر بود و حضرتش دوست میداشت قرآن را از زبان او بشنود.از نظر کثرت احادیث تفسیری بعد از ابن عباس قرار دارد.جزو چهار نفری است که پیغمبر فرمان داد به قرآن شناخته میشده است.وی پایهگذار مکتب کوفی است و مدرسه حنفیه بر اساس نظریات او پایهگذاری شده است.از مسروق روایت شده که علوم و معارف اسلامی در میان صحابه به شش تن منتهی میشود:عمر، علی، عبد الله بن مسعود، ابن بن کعب، ابو درداء، زید بن ثابت و علم همه آنها نیز به دو نفر میرس:علی و ابن مسعود» 28 در تدبر و تعمق در آیات شهره بود همچنان که خود میگوید:«هر یک از ما هر گاه ده آیه را فرا میگرفتیم تا وقتی که در مورد آنها معرفتی به هم نمیرساندیم و خویشتن رابدان عملا پایبند نمیساختیم از آن نمیگذشتیم 29 ».
پیامبر(ص):ای ابو منذر:دانش بر تو گوارا باد. 30
کنیهاش«ابو منذر»است.از جمله انصاری بود که در محل عقبه با پیامبر بیعت کرد و در غزوات بدر، احد، خندق و...شرکت جست.اولین کاتب پیامبر در مدینه بود و از کتاب وحی به شمار میرفت.وی قبل از گرویدن به اسلام از احبار یهود بود.لذا به اسرار کتب کهن و محتوای آنها واقف بود.به«سید القراء»موسوم است و اولین کسی است که در فضایل قرآن کتاب نوشت 31 .وی از جمله دوازده نفری است که خلافت ابوبکر را نپذیرفت و جزو چهار نفری که پیامبر فرمود:«قرآن را از ایشان فرا گیرید»و نیز پیامبر بدو گفت:«خداوند به من فرمان داده که قرآن را بر تو قرائت کنم.»سپس حضرتش قرآن را بر او فرو خواند 32 .بنا به گفته«انس بن مالک»وی از معدود کسانی است که قرآن را در زمان رسول خدا گردآورده بودند.در زمان ابوبکر و عثمان در نوشتن قرآن شرکت داشت.خلیفه دوم لقب«سید المسلمین»را بدو داد.روایات بسیاری در تفسیر از او نقل شده که مورد جرح و تعدیل و نقد علمی قرار گرفته است.گویند او را نسخهای بزرگ در تفسیر میباشد که ابو جعفر رازی، طبری، ابن ابی حاتم، احمد بن حنبل و...بدان استناد کردهاند.بنابه روایت عامه، پیامبر(ص)او را بهترین قاری دانسته است.عمر پیوسته میگفت:«اقضانا علی و اقرونا أبی 33 ».وی بنیانگذار مکتب تفسیری اهل مدینه است.
از آن جا که قرآن«تبیان کل شئ»است، بیانگر خویش نیز هست.تبیین بسیاری از مجملها و تفسیر ابهامها و تشریح موضوعات مورد بحث را میتوان در خود قرآن یافت. بیان رسای رسول اسلام تکمله این مدعاست:«نزل یصدق بعضه بعضا».این روش(تفسیر قرآن به قرآن)مورد عنایت صحابه قرار گرفت و از این طریق آیاتی را که موضوع واحد داشت، در یک جا فراهم میساختد و میان آنها به دقت مقابله میکردند تا مجملات قرآنی تبیین گردد.حمل مطلق بر مقید و عام بر خاص نیز از این دست است. تفسیر آیه شریفه«احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلی علیکم»(مائده/1)به کریمه«حرمت علیکم المیته(مائده/2)و...»از این نمونه است.داستان آدم و هبوط او از بهشت و قصه موسی و مبارزه او با فرعون را که در بعضی از سور به صورت گسترده آمده است، آنها را جمع و با یکدیگر مقابله میکردند و در نتیجه مجملات تفسیر میشد.ذهبی انواعی را برای این روش ذکر میکند که آوردن آن در فسحت این مقال نمیگنجد. 34
پیامبر مهبط وحی الهی و یگانه مرجع قویم و متین در فهم صحیح معانی و مقاصد آیات بنیات به شمار میرفت.لذا مسلمانان نخستین و اصحاب، در فهم معانی و نکات فراوان معارف قرآنی، بیواسطه از سرچشمه وحی سیراب میشدند و هر مشکلی در زمینه فهم و تفسیر قرآن را با مراجعه به حضرتش مرتفع میکردند و به حکم آیات:«و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه...»(نحل/64)و«انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم...»و منطوق دیگر آیات، پیامبر اسلام بعنوان مبین و مفسر معرفی و موظف به تبیین و تفسیر صحیفه الهی گردید تا از رهگذر وحی مسلمانان را با فرامین خداوندی آشنا کند، افقی روشن از تعالیم مترقی قرآن را فراروی آنان بگستراند، از این طریق به شرح و توضیح شأن نزول آیات بپردازد و مقولاتی از قبیل، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و دیگر مسائل قرآنی را بیان فرماید.آلوسی میگوید:«صحابه با اینکه از نظر فصاحت و شیوایی بیان و درک مفاهیم قرآن به برکت مصاحبت با پیغمبر دارای موقعیتی شایان توجه بودند، درباره آیاتی که فهمشان از درک مقاصد آنها قاصر بود از بیان پیامبر گرامی استمداد میکردند 35 ».مفسران روایات تفسیری پیامبر را تحت عنوان تفسیر به نقل یا تفسیر مأثور در آثارشان بیان کردهاند.
ذهبی صور و وجوه پنجگانهای را در بیان تفسیری پیامبر از قرآن ذکر میکند که عبارتند از:1-بیان مجمل و توضیح و تبیین مشکلات قرآنی و تخصیص عام و تقیید مطلق، مواقیت و تعداد رکعات صلوات خمس و کیفیت آن و بیان مقدار زکوه و چگونگی اخذ آن.توضیح مناسک حج، تفسیر«خیط ابیض»و«خیط اسود»به سفیدی روز و سیاهی شب از سوی آن حضرت، تخصیص شریفه«الذین آمنوا و لم یلبسوا ایدیهما بظلم»به شرک، و مقید کردن«ید»به«یمین»در آیه«فاقطعوا ایدیها»نمونههای این قسم میباشند 2-بیان معنای لفظ یا متعلقات آن مثل بیان«مغضوب علیهم»به«یهود»و «الضالین»به«نصاری»3-بیان احکامی که در قرآن نیامده است، مثل رجم محصن و محصنة 4-بیان نسخ 5-بیان تأکیدی و تأییدی 36
هنگامی که صحابه توضیحی از خود قرآن و یا بیانی از پیامبر نمییافتند؛با توجه به این که لغت عربی را به تمامت آن میدانستند به اعمال رأی و اجتهاد شخصی میپرداختند. ذهبی ابزار استنباط تفسیری صحابه را چنین برمیشمرد:1-شناخت لغت و رموز آن 2-شناخت رسوم و عادات عرب 3-آگاهی از احوال یهود و نصاری در جزیرة العرب به هنگام نزول قرآن 4-قوه درک وسعه فهم 37 روشن است که بنیه تفسیری صحابه با توجه به ادوات فوق در یک سطح نبوده است.
هماهنگی قرآن در تاریخ انبیاء و امم پیشین و بسیاری از حوادث تاریخی با تورات و انجیل مثل تاریخ ولادت حضرت عیسی(ع)و معجزات آن حضرت و نیز کلی گویی قرآن در بازگویی قصص و تاریخ سلف و بسنده کردن به مباحثی که فقط جنبه عبرت آموزی دارد، باعث گردید که صحابه به عالمان اهل کتاب برای تفسیر و تفصیل و بیان جزئیات برخی از آیات مراجعه کنند.با توجه به وقوع تحریف در تورات و انجیل و پدید آمدن مطالب جعلی در اخبار یهودیان و مسیحیان زمینه نفوذ اسرائیلیات در تفسیر فراهم آمد و در نتیجه، قصص انبیاء و وقایع تاریخی آکنده از جعل و تحریف گردید.البته، این امر تأثیر فاجعه باری در تفسیر و تفاسیر اسلامی داشت؛زیرا این کار تنها به زمان صحابه محدود نبود، بلکه بتدریج استمرار و فزونی یافت و بسیاری از داستانهای ساختگی و خیالی از این مجرا در تفسیر نفوذ کرد.شهرت استناد مفسران به اخبار اهل کتاب به حدی بود که احمد بن حنبل میگفت:«سه چیز است که ریشه و اساسی ندارد: تفسیر، ملاحم و مغازی 38 احمد امین تصریح میکند که بزرگان صحابه علی رغم تأکید پیامبر(ص)مبنی بر عدم تصدیق یا تکذیب اهل کتاب بر خلاف آن عمل کرده، آنان را تصدیق میکردند» 39 .
باور برخی از صحابه بر این بود که چون قرآن عربی است، شناخت الفاظ آن در زبان عربی نیز الزامی است.لذا بر شناخت واژگان غریب قران از گذر تفحص در شعر عرب تأکید میورزیدند.خلیفه دوم هماره میگفت:«دیوان خود-شعر جاهلیت-را حفظ کنید تا گمراه نشوید 40 ».ابن عباس گفته است:«الشعر دیوان العرب فاذا خفی علینا الحرف من القرآن الذی انزله لله بلغة العرب رجعنا الی دیوانها فالتمسنا معرفة ذلک منه»؛ شعر دیوان عرب است هر گاه حرفی از قرآن برای ما مبهم میآمد قرآنی که خداوند آن را به زبان عربی نازل کرد برای شناخت آن به شعر استناد میکردیم 41 ».در روایتی، ابن عباس ضمن پاسخ دادن به سؤالات نافع بن ازرق پیرامون مشکل قرآن به شعر عرب استدلال کرده است.تعداد مسائل نافع دویست و اندی بوده که سیوطی صد و نود مورد از آنها را بیان داشته است.ابن عباس از پیشتازان استناد به شعر در فهم غرایب قرآنی به شمار میآید.نیشابوری در مقدمه تفسیر خود، این شیوه را مورد نقد قرار داده، میگوید:«با این اسلوب در حقیقت ما شعر را اصل قرار دادهایم و قرآن را بعنوان فرعی بر آن بررسی کردهایم 42 ».
از دیگر مصادر تفسیری صحابه، استناد به استعمالات گفتاری و سخنان اعراب بدوی در بیان معانی واژههای غریب قرآنی است.عمر روزی بر فراز منبر آیه«او یاخذهم علی تخوف»را خواند و معنای«تخوف»را از مردم سؤال کرد و پاسخ شنید 43 .از ابن عباس نقل شده است که میگفت:معنای«فاطر السموات»را نمیدانستم تا اینکه با حضور در مخاصمه دو مرد بیاباننشین که در مورد چاهی گفتگو میکردند و یکی از آنها میگفت:«انا فطرتها»و مرادش این بود که من به حفر آن آغاز کردهام با معنای«فاطر» آشنا شدم 44 .
صحابه نزدیکترین افراد به مقام رسالت و منبع منیع وحی و هماره ملازم و مصاحب رسول خدا بودند و پیوسته از آبشخور زلال رسالت سیراب میگشتندآرای تفسیری صحابه مادام که رأی و اجتهاد در آنها راه نداشته باشد و مستند به قول پیامبر(ص)باشد از ارزش و قداست والایی برخوردار است و باید به سان روایت مرفوع 45 عمل کرد.اما در مواردی که نظریات تفسیری آنها اجتهادی باشد، بسیاری از بزرگان در آنها تأمل کردهاند و قائل میباشند که از موقوفات میباشد و الزامی در اخذ به آنها نیست.برخی دیگر بر این باورند که چون صحابه جملگی اهل زبان بودهاند آرایشان حجت میباشد.
زرکشی در البرهان مینویسد:قرآن بر دو گونه است:بخشی تفسیرش وارد شده است و قسمی دیگر دارای تفسیر نیست.بخش اول تفسیرش یا از پیامبر است یا از صحابه و بزرگان تابعین.در مورداول باید سند آن بررسی شود و در مورد دوم باید دقت شود اگر تفسیر لغت کردهاند و یا شأن نزول آیات را همراه با قرائن و شواهد بیان داشتهاند میتوان به آن اعتماد کرد. 46
ابن کثیر گوید:هر گاه تفسیر قرآن را در قرآن و سنت نیافتیم، به نظریات صحابه مراجعه میکنیم؛زیرا آنان از قراینی برخوردار بودهاندکه ما از آنها محرومیم، خصوصا بزرگان صحابه که دارای فهم کامل و علم صحیح و عمل صالح بودهاند» 47
همو میگوید:بیشتر تفاسیر مأثور از زنادقه، یهود، فارس، و تازه مسلمانان اهل کتاب آمده و اعتمادی بر آن نیست، خصوصا در موارد قصه و تاریخ، مانند اصحاب کهف یا ارم ذات العماد» 48
1-در این مرحله بخشی از قرآنکه فهم آن بر صحابه دشوار بود تفسیر گردید.
2-قلت اختلاف در میان مفسرین از صحابه؛زیرا عوامل اختلاف گسترش نیافته بود.
3-ساده بودن تفسیر، یعنی در تبیین و شرح یک کلمه یا جمله به اشتقاقات و استدلالات نمیپرداختند و فقط به تبیین اجمالی آیات بسنده میشد.به عبارت دیگر، قرآن با ضوابط ادبی و کلامی و فلسفی و عرفانی و جز اینها تفسیر نمیشد و در گستره آن جز به بحثهای لغوی و ادبی در الفاظ قرآن و بیان شأن نزول آیات و بعضا ایضاح مضمون آیهای با استشهاد به آیات دیگر پرداخته نمیشد.
4-استنباط احکام فقهی از قرآن به گونهای که بتوان ضمن آن از مذهب خاصی دفاع کرد معمول نگردیده بود؛زیرا هنوز جریانهای خاصی در حوزه فرهنگ اسلامی به وجود نیامده بود.
5-عدم تدوین تفسیر در این دوره، بلکه در ضمن روایات و نوشتارهای کوتاهی در الواح پراکنده بود.
6-تفسیر مانند فقه در این دوره بخشی از علم الحدیث و در واقع فرع بر حدیث بوده و شکل منظمی به خود نگرفته است.
7-تفاسیر ارایه شده در این دوره با شک و تردید و احتمال همراه نبود و به واسطه اطمینان کاملی که در میان بود برای سند، تحقیقی صورت نمیگرفت.
8-تفسیر مباحث عمیق الهی و خصوصا مسائل مهم معضلات قرآنی و اصول عقاید و معارف اسلامی، در این دوره وجود نداشت.علامه طباطبایی میگودی:«از صحابه رسول خدا نشنیده نشده که در معضلات قرآنی مثل مسأله عرش و کرسی و سایر حقایق قرآنی و حتی در اصول معارف مثل مسأله توحید و امثال آن بحثی کرده باشند بلکه این طبقه از مسلمین تنها به ظواهر اکتفا کردهاند 29 ».
با وجود اینکه صحابه شنیدهها و آموختههای خویش از پیامبر را که راجع به معانی آیات بود در قالب روایت مسند یا مرفوع بیان میکردند، اما نمیتوان تمامی روایاتی را که در تفسیر آوردهاند، به قطع و یقین جزو احادیث نبوی به حساب آورد و القای رأی و اعمال نظر آنان را نادیده انگاشت.بر این مدعا سه دلیل را میتوان اقامه کرد:
1-کمی احادیث نبوی که مسندا یا مرفوعا در معانی آیات بنیات روایت شده است. و اشارت رفت که این احادیث از ابتدا تا انتهای قرآن دویست و چهل و هشت حدیث میباشد که صاحب المیزان قائل است که«سند بسیاری از آنها ضعیف و متن برخی از آنها منکر است 50 ».علاوه بر آن، طبق گفته شافعی از مفسر معروفی چون ابن عباس در تفسیر قرآن صد حدیث به ثبوت رسیده است.
2-راه یافتن اخباری از علمای یهودی تازه مسلمان در موضوع اسباب نزول آیات و قصص انبیا و حوادث تاریخی و ملاحم و امور غیب.این اخبار که به دست کعب الاحبار و امثال او ساخته و پرداخته شده بود و جز روایات اسرائیلی نامی بر آنها نمیتوان نهاد، مشتمل بر انواع خرافات و مفتریاتی بود که مورد تصدیق مفسران و راویان و حتی برخی از صحابه قرار گرفت.چنان که سیوطی در الاتقان میگوید:«نقل کردن صحابه از اهل کتاب کمتر از نقل تابعین است».ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود مینویسد:متقدمان، هر گونه اطلاعاتی را که دریافت کردهاند، به عنوان«تفسیر نقلی»گرد آوردهاند به طوری که در میان آنها هر نوع مطلبی مقبول یا مردود و درست یا نادرست، مشاهده میگردد و این امر بدان جهت بوده که اعراب آن زمان اهل علم و دانش و کتاب نبودهاند و با زندگی بادیهنشینی و بیسوادی خو گرفته بودند.وقتی به شناخت چیزی تمایل پیدا میکردند و میخواستند مطالبی درباره خلقت و اسرار جهان هستی بدانند، به اهل کتاب که در آن زمان یهودیان و مسیحیان بودند، مراجعه میکردند.این عده از اهل کتاب نیز، دانستنیهایشان از آنچه علمای یهودی و مسیحی میدانستند.فراتر نمیرفت.بسیاری از یهودیان و مسیحیان که مسلمان شدند، در غیر احکام شرعی فرهنگ و شناخت و دانستنیهای سابق خود را همچنان حفظ کردند.به این ترتیب بود که کتب تفسیر، پر از اسرائیلیات شده و مفسران نیز از این جریان چشمپوشی کردند و بتدریج همه آن افسانهها مورد قبول واقع شد. 51
3-اعمال نظر و دخالت رأی در تفسیر، رویه منع ثبت و کتابت حدیث و جواز نقل به مشافهه نزد اهل تسنن به استناد روایت«لا تکتبوا عنی شیئا الا القرآن و من کتب عنی شیئا غیر القرآن فلیمحه...و اخبار مشابه منقول از صحابه، زمینه نقل به معنی را پیش روی راویان و محدثان آنچنان گشود که سبب بروز اختلافات در روایات تفسیری صحابه شد و در نتیجه بازار جعل و وضع حدیث رواج یافت، آن سان که افرادی چون ابو هریره اخبار موضوع و مجعول فراوانی را نشر دادند و همین امر سبب شد که برخی از دانشمندان مسلمان در سدههای بعد به جمع و تدوین احادیث ساختگی بپردازند.پیدایش کتاب اللالی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه، تألیف سیوطی و کتاب اللؤلؤء المرصوع فیما قبل لا اصل او باصله موضوع از ابو المحاسن قاوقجی و نظایر آنها نیز تأییدی بر این امر است. 52
4-تفسیر برای اغراض سیاسی و شخصی، مانند احتجاج ابو بکر بر انصار در سقیفه به آیه شریفه«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین»که«صادقین»را به مهاجرین در آیه«للفقراء المهاجرین الذین اخوجوا من دیارهم و اموالهم...اولئک هم الصادقین»تفسیر کرده است 53 (ادامه دارد)
(1)اعجاز القرآن، ص 118.
(2)الاتقان ج 4، ص 298.
(3)مستدرک حاکم ج 2، ص 538.
(4)التفسیر و المفسرون.
(5)الاتقان، ج 2، ص 595.
(6)همان، ص 319.
(7)همان، ج 1، ص 204.
(8)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89.
(9)همان.
(10)همان.
(11)الاتقان ج 2، ص 319.
(12)همان، ص 589.
(13)حضال صدوق، ص 123.
(14)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89.
(15)تأسیس الشیعه، ص 324.
(16)الاتقان، ج 2، ص 589.
(17)نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
(18)الاتقان، ج 2، ص 319.
(19)سفینة البحار، ج 2، ص 414.
(20)البرهان، ج 2، ص 175.
(21)سفینة البحار، ج 2، ص 414.
(22)همان.
(23)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 67.
(24)اعلام الموقعین، ج 1، ص 20.
(25)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 70.
(26)کفایة الاثر، 291، و سه مقاله در تفسیر و نحو، ص 133.
(27)مناهل العرفان، ج 1، ص 483.
(28)اسد الغابة، ج 3، ص 260.
(29)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 87، 88، و تفسیر طبری ج 1، ص 27 و 28.
(30)مقدمتان فی علوم القرآن، ص 64.
(31)تاریخ قرآن رامیار، ص 341.
(32)دراسات فی التفسیر و رجاله، ص 68.
(33)الدر المنثور، ج 2، ص 8.
(34)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 38 و 39.
(35)همان، ص 35.
(36)همان، ص 55-57.
(37)همان، ص 58.
(38)معجم البلدان، ج 3، ص 22.
(39)فجر الاسلام، ص 201.
(40)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 74.
(41)معجم غریب القرآن، ص 234.
(42)تفسیر قرآن، ج 1، ص 6.
(43)التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 34.
(44)البرهان فی علوم القرآن ج 1، ص 293. (45)روایت مرفوع حدیثی است که از وسط سلسله یاآخر آن یک یا چند نفر از روات افتاده باشند، لکن راوی تصریح به رفع کند.
(46)الاتقان، ج 2، ص 183.
(47)ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، 3.
(48)قانون تفسیر، ص 435.
(49)المیزان، ج 15، ص 342.
(50)همان.
(51)مقدمه ابن خلدون، ص 439.
(52)فصلنامه تحقیقات تاریخی، شماره 3.
(53)حکیم، محمدباقر، علوم القرآن، ص 128.